اشعار کوفه و شام
بر نيامد از تمناي لبش كامم هنوز
او به روي نيزه رفت و من به دنبالش هننوز
زینت دوش نبي مصطفي حقش نبود
بر زمين كربلا ماند پر و بالش هنوز
گرچه دور افتاده ام فرسنگ ها از باغ گل
مي رسد بوي گلاب از جسم پامالش هنوز
حال با غارتگري هاشان چه سازم بعد او
خنجر و انگشتري باقيست جنجالش هنوز
كاروان منزل به منزل مي رود اما خدا
بند نيامد گريه هاي طفل خردسالش هنوز
دخترك هم سهم خود را برد از اين ماجرا
مانده جاي تازيانه بر پر و بالش هنوز
ديد در بازار طفلي آنچه غارت رفته بود
در حراج افتاده بود معجر و خلخالش هنوز!
ياسر مسافر
*********************
از سینه آه در غمت ای ماه می کشم
بار غم تو را چو پر کاه می کشم
بر نوک نیزه جان اخا غبطه می خورم
او حنجر تو بوسد و من آه می کشم
*********************
گل امید و عشقم چیده دشمن
به اشک خواهرت خندیده دشمن
سرت بر نیزه دیدم ناله کردم
به پای نیزه ات رقصیده دشمن
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: مسیرکوفه تا شام
برچسبها: اشعار کوفه و شام مهدی وحیدی